سوزش قلم
✍ ای جان به فدایت که دوران عوض شده
آن گل که بینی به گلستان عوض شده
ایام گل وپونه و وفای به عهد
آن ریزعلی و آرش وکمان عوض شده
این عشق ها که بینی سربه سر فسانه است
عهد کهن وعده و پیمان عوض شده
مشق مدرسه وچوب معلم وترکه وفلک
آن نازنین رفیق به دبستان عوض شده
دنیا عوض شد وانسان عوض شده
رسم مروت و وفا به جهان عوض شده
ای جان دل مخور غم که این چنین
شاعر عوض شده وشعر
هم عوض شده
دنیا عوض شد و انسان عوض شده
،بنشین به کلبه ی درویشی خودت که بی گمان
خانه عوض شده و دلبر عوض شده
قایق عوض شد و ساحل عوض شده
آیین عشق به دنیا عوض شده
لیلی عوض شد ومجنون عوض شده
آن با وفا کبوتر جلد خانه ام
برگشته ولی اوهم عوض شده
عشق را جار زنند به هر
کوی وبرزنی،
اما ببین که عشق هم
عوض شده
آن یار که فکر میکنی رفیق ره است
دستش به دست غیر او هم عوض شده
این خط خطی مپندار
که شعر گفته شد
آیین مهرورزی به دنیا عوض شده،
دنبال قافیه و وزن و
ردیف مگرد
از سوزش دل آن هم عوض شده،
ساحل خموش که در این وادی فنا
ای خاک بر دهانم گویا خدا هم عوض شده
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 13 دی 1402 12:26
درود بزرگوار ا