پیش چشمان رقیب داری
ترحم میکنی
از تنور عاشقی جانا تنزل میکنی
سینه از تیغ نگاهت زخمی و نالان شده
از برای قلب بیمارم تبسم میکنی
آمدم شاید که قلب سنگ تو نرمش کنم
با صدای دوستت دارم،،ترحم میکنی
میروم شایدکه بعداز مردنم یادمکنی
بعد مرگم با نـَم اشکت
تملق میکنی
بیتوحکممرگ خودرامیپذیرم بی گمان
غرق رویاهای شیرینت
تجسم میکنی
مثل مجنون مانده در ویرانه های عاشقی
واله و دیوانه ی رویت تکـَرُم میکنی
آمدی طوفان بپاکردی به دریای دلم
قایق بشکسته در طوفان تنفس میکنی؟
تاقیامتعاشقاین زخم می سوزم ولی
درتنور غصه میسوزم تحمل میکنی
زیرسنگ آسیاب غم خمیر گشتم کنون
منتظر چشمم به راه داری تخیل میکنی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 دی 1402 14:26
.مانا باشید و شاعر
کیوان هایلی 27 دی 1402 14:09
درودتان باد مهربانوی بزرگوار
زیبااااااااااا و عالییییییییییییی
قلمتان نویسا و مانا