3 Stars

آخر قصه

ارسال شده در تاریخ : 01 آبان 1397 | شماره ثبت : H946793

دوباره آخر قصه شروع تنهایی !
تو هم قبیله ی شعری چرا نمی مانی ؟
نگاه میکنم از پشت شیشه ها انگار
شبیه بارش ابری پر از پریشانی
تو حرف های دلت را نمی زنی اما
برای رد شدن از من هنوز حیرانی
تمام پنجره ها هم ، قفس شدند تا من
بمانم و نروم با هـــوای ویرانی
کسی که در تب حسرت همیشه می سوزد
چرا نمی رود از خاطرم به آسانی ؟
عجیب می شکنم لحظه لحظه در رویا
شبیه موج شکسته حزین و طوفانی
تو کودکانه شکستی همه غرور مرا
نمی شود که بیایی اگر پشیمانی
مگر به شوق سکوتی که نیست برگردم
به آبروی نفس های تلخ تنهایی !

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 176 نفر 257 بار خواندند
رضا بیگی (03 /08/ 1397)   | ندا پیرنظر (03 /08/ 1397)   | مرتضی برخورداری (05 /08/ 1397)   | محمد مولوی (18 /04/ 1399)   | قاسم پیرنظر (08 /10/ 1402)   |

رای برای این شعر
رضا بیگی (03 /08/ 1397)  محمد مولوی (18 /04/ 1399)  
تعداد آرا :2


نظر 4

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا