بِهِم برمیخوره وقتی که حالم رو نمیپرسی
دلیل این همه فکر و خیالم رو نمیپرسی
چرا عین خیالت نیست چقد سردرگم و ماتم؟
حواست پرته از من که همش درگیر چشماتم
بهم برمیخوره وقتی که انقد سرد و خاموشی
نه حرفی میزنی با من، نه میخندی، نه میجوشی
نه آرامش به من میدی، نه میباری، نه میخونی
تو از دنیای من دوری، ازم چیزی نمیدونی
نمیدونی که دلتنگم، نمیدونی که بیتابم
کنار تو نمیخندم، کنار تو نمیتابم!
نمیدونی که خیلی از تو و چشمات دلگیرم
برات فرقی نداره من کجا هستم، کجا میرم
بهم برمیخوره وقتی که با من سرد و مغروری
نمیخوام با تو باشم وقتی از دنیای من دوری
شبنم حکیم هاشمی
............................................
مثنوی به زبان محاوره
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 18 فروردین 1403 20:30
.مانا باشید و شاعر