تو خودت دیدی خدایا دیده ی گریان ما
ای طبیبا لطف کن بر چاره و درمان ما
کشتی دل را فراغت بر ملال انداخته
غم ستیزه می کند هر ثانیه بر جان ما
قلب ما از دوری ات خونبار شد
آتشی افکنده ای بر خانه ی ویران ما
زندگی بی تو نمیگرد اگرچه زندگی
خود بیا پایان بده بر قصه ی هجران ما
اشک چشمان غریبان،عالمی را تر کند
"می کند شیرین زمین شور را باران ما"
لطف تو آخر به ما هم می رسد
یوسفی آزاد می گردد از این زندان ما
ما دگر حاجت نمیخواهیم تا پایان عمر
افکنی یک گوشه ی چشمی اگر سلطان ما
شاعر مهدی یوسفی۱۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 02 اردیبهشت 1402 16:43
درود بر شما
دادا بیلوردی 03 اردیبهشت 1402 20:53
درود بر شما
مستدام و جاری باد احساستان
علی معصومی 05 اردیبهشت 1402 06:28
درودها بر یوسفی نازنین
افرین
زیبا سروده اید
♤♤♤
فقط در وزن شعر باید دقت بیستری نمود
مثلا
بیت ۵ و ۶ هجا کم دارد
محمد مولوی 08 اردیبهشت 1402 23:18
درودبرشما
مقدمتان گلباران
افسانه نجفی 08 اردیبهشت 1403 16:31
درود بسیار زیبا