شور شیرینی داشت
سبزی گندمزار
در دل سبز و لطیفش به بهار
دیده بودم موج را
می خرامید به شکوه
در دل دشت و دمن
چو عروسی شادان
رقص او را به چمن
بوسه سردش را
برلب ساحلها
چک آبدارش را به رخ سخت و صبور صخره
که نشانَد در دل وحشت طوفان را
موج گندم زیباست موج آدم غمناک
موچ آرام نوازش میکند روح و روان
سهمگین موج به تباهی میبرد خاطره ها
در دل دشت منا
موج آدم برخاست
کم کمک شدت یافت
گِرد باد انسان میرسید از هر سو
همرهش می پیچاند
مردمان را بر هم
ریختنددر یک دم ، توده ای از پاکان
بر سر و پیکر هم
زیر تیغ خورشید
همگی تشنه لبند
هیچ آبی دم دست
گرم و سردش نبود
همگی بی رمق و اکثراً جان به لبند
نا اُمیدند همه
از دو راهی صبوری و نجات
از تلاش وکوشش
شد بدنها خسته
امتداد زندگی در تلاقی با مرگ
همه جانها به جبر
سوی معبود روان
گشت قربانی توحید ، فروان در دشت
ازدیادش ز هزاران گذشت
نام و یاد یاران
مانده در گوشه دل
پاک و مظلوم وَ آکنده به حزنی پنهان
قاسم لبیکی جمعه ۱۴۰۰/۱۱/۱ تهران
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 06 تیر 1402 12:42
درود بر شما
قاسم لبیکی 07 تیر 1402 08:38
درود بر شما
سپاسگزارم
علی معصومی 06 تیر 1402 22:21
درودها بر شما
حناب لبیکی نازنین
قاسم لبیکی 07 تیر 1402 08:41
هزاران درود
و سپاس جناب معصومی گرانقدر
شیما رحمانی 06 تیر 1402 22:29
درود بر شما دوست بزرگوار.بسیار زیبا????????????????
قاسم لبیکی 07 تیر 1402 08:45
درود بر شما بانوی ادیب گرانقدر
سپاس ازنگاه پر مهرتون
علی معصومی 17 تیر 1402 23:02