3 Stars

وزن گمراهی!

ارسال شده در تاریخ : 30 آبان 1395 | شماره ثبت : H944308

نفسش از جای گرم بیرون آمد
و با تمام وجود فریاد زد،مرگ!
گوشه ی خیابان کودکِ کاری
در کنار ترازویش دفتر مشقی داشت
با دست های سرما زده اش نوشت
موضوع انشاء:زمستان را توصیف کنید!
زمستان آری همین است
که تمام دغدغه عده ای،مرگ باشد!
و خیابان به خیابان دست هایی کوچک و سرد
ابتدایی ترین حقوق خود را گدایی کنند
و بر صورت دستفروش زحمتکش
جای سیلی های زمانه ی نامرد مانده باشد
زمستان،این فصل بی رحم
چه شباهت بی رحمانه ای دارد
به تفکری که کفن پوش می شود
برای یک ساز!
صدای هولناک برآمده از بحران را
نمی شنود اما
چه سنگین است وزن این گمراهی
بر ترازوی آن کودک امیدوار.

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 235 نفر 327 بار خواندند
محمد جوکار (30 /08/ 1395)   | صمد حسین پور (04 /09/ 1395)   | امیرحسین زمان (07 /04/ 1396)   | محمد مولوی (27 /08/ 1401)   |

رای برای این شعر
محمد جوکار (30 /08/ 1395)  محمد مولوی (27 /08/ 1401)  
تعداد آرا :2


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا