بعد از رفتنت دیگر حالم خوب نیست؛
زندگی ای دارم شبیه عالم خواب
پر از اتفاقات محال و نا ممکن
شبیه رفتَنَت!
پرسه میزنم دائم من
با باری پر از غصه و غم
از کنار پرتگاهی بلند!
و دائم در این فکرم
تو کجایی و چه داری در دلت
غم و غصه،شادی شاید،آزادی،حس پرواز؟
راستی نگفتمت یاری دارم یار!
البته که شکرش باقیست
هیچ کس نیست به جز تنهاییم،همان هم کافیست..
همان کس که تنهایت نمیزارد تا آخر این بازی..
تو بگو یاری مانده برایت هنوز؟
کسی هست بشنود غم و غصه هایت را؟
نمیخواهی چیزی بگویی تو هنوز؟
میخواهی سکوت کنی کنی
سکوت کن
هیچ مگو
اما
فراموش نکن دلی به تو محبت کرد
دوستت داشت
به تو مهر ورزید
و در آخر
تو را بخشید!
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 26 امرداد 1402 11:08
لطیف و دلنشین
محمد مولوی 27 امرداد 1402 00:13
درودتان
خوش آمدید
محمدشفیع دریانورد 08 شهریور 1402 23:54
درود بر شما و موفق باشی
سیاوش دریابار 26 شهریور 1402 14:47
سلام
ضمن عرض تبریک به مناسبت
حلول ماه ربیع
شعرتان بسیار زیبا بود
قلم سبزتان مانا
و عمرتان جاودان
پرفوغ باشید