((واژه های کال))
کنارت سخت باریدم مگر فصل خزان بودی؟!
درون ابر باران زای چشمم بی گمان بودی
به پایت اشکهایم را فدا کردم نفهمیدی
گلویم را فشردی و درونش استخوان بودی
تو رابیمارگونه میپرستیدم خدای من
گدای عشق تو بودم برایم آب و نان بودی
گرفتی خنده هایت را غزل آرام می میرد
دو چشمم بستر شک شد،یقین دیگران بودی
غرورت کار دستم داد و اشکم را روان کردی
تو خود پایه گذار دولت اشکانیان بودی
درونم واژه هایی کال می چیندغزل امشب
تو اما شعر تلخی با ردیف این و آن و بودی
هماتیمورنژاد
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 30 آبان 1395 23:08
درودها مهربانو تیمورنژاد عزیز
آفرین ها بر جادوی قلم و کلام شیوا و نابتان
لذت بردم
رقص قلمتان ماندگار
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 01 آذر 1395 16:05
درودها بر شما
.
مهناز نصیرپور 03 آذر 1395 10:34
درود هما جان زیبا سرودی و دلنشین
احمد البرز 06 آذر 1395 15:12
خیلی
قشنک
هست
اشکانیان