دل من شکست و شست آبرویم
درد غم در ساحل عشق نشست برجان وجودم
کجایی ماهیه دل آرام من
کجایی لیلای دل آشوب من
اندر ساحل عشق بی تابم زوجودت
ای همیشه ذل ، تمنای حضورت
گر وفاکنی به عهد عشق
سرکوبت کنند
کافر اندر دینت کنند
نیم از عالم عشق که جان فدا خواهم کرد
گر سپارد عنان دل بر من عالم امکان فداخواهم کرد
هرچه نگریستم بر ساحل عشق جز غم نبود چیزی
هرچه دل را بر هجرانت سودا کردم نبود چیزی
بر موج های خروشان دریا ،طوفان عشق خروشید
بهنگام طوفان در دل تاریکی دریا دل عشاق جوشید
نیم از عالم بی عشق وجودی
که عشق سراسر مراست وجودی
وای برمن که عقلم را عشقم برد
هرچه در دل داشتم طوفان برد
برد طوفان همه آرزویم
امان ز روزگار برد آبرویم
چه شد این دل عاشق مرا که در تمنای وصال تو
هر آینه گشت وجود م در وصف نگاه تو
کل عالم گشتم کل ادم سپر کردم
بغیر تو نیافتم وجودی
چشم فلک کور باد در نیم کسر ثانیه ی
شد کل بهارم ویرانه ی ...
معشوق قدر عاشق ندانسته ....
در سودای اغیار سرگشت ....
دل طوفان دیده ی عاشق همی لبریز اشک هجرانش گشت
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 02 بهمن 1402 12:16
.مانا باشید و شاعر
محمود فتحی 05 بهمن 1402 08:37
سلام مواید پیروز بوده باشید