برخیز بهار آمد هنگام قرار آمد.
غم ها به کنار آمد شادی چو قطار آمد.
بلبل به درخت آمد مطرب بزن آن چنگت.
رقاص چمن آمد مطرب بزن آهنگت.
آری که عروس آمد بانگی چو خروس آمد.
دیدار به جوش آمد هنگامه ی بوس آمد.
پا کوبی و دست آمد نوروز چه مست آمد.
رقاصه ی میدان شد غم ها به شکست آمد.
فصلی چو بهشت آمد آن پاک سرشت آمد.
آن شاد نوشت آمد هنگامه ی کشت آمد.
برخیز بهار آمد شادی به شکار آمد.
غم را به کنار آورد مژده که بهار آمد.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 04 فروردین 1403 07:42
سلام ودرود
جلال بابائی 06 فروردین 1403 23:23
با سلام و درود بر استاد بزرگوار آقای عاجلو بسیار سپاس گزارم
محمود فتحی 08 فروردین 1403 15:58
سلام عیدتان مبارک زیبا بود
جلال بابائی 08 فروردین 1403 21:14
سلام و درود فراوان برشما بسیار سپاس گزارم
محمود فتحی 08 فروردین 1403 21:44
سلام مجدد گرامی بیت آخر
برخیز بهار آمدشادی به کنارآمد لبخند به بار آورد
باپوزش موفق مسرور بوده باشید
جلال بابائی 09 فروردین 1403 03:46
سلام و عرض ادب خدمت بزرگوار عزیز، در بیت آخر چناچه شادی به کنار بیاد لبخندی به بار نمی یاد ، در هنگام شادی به شکار غم ها میاد و اونا رو به کنار میاره ، بسیار سپاس گزارم بزرگوار
جلال بابائی 09 فروردین 1403 03:48
در هنگام بهار شادی به شکارغم ها........... در دیدگاه بالا بهار را جا انداخته بودم
محمود فتحی 09 فروردین 1403 06:46
سلام حقیقت امرهمین است دوست خوبم گغته اند شکم سیر ازشکم گرسنه
خبر ندارد با این همه گرفتاری خنده درهیچ لبی دیده نمیشود
مواید باشید
جلال بابائی 09 فروردین 1403 19:35
سر در زباله دان تاریخ کرده ایم و اکنون را باورمان نمی شود من نیز بر حصیری مندرس نشسته ام و نان خشک در آب تیلیت می کنم و پیاز خوراکی مرا به مانند کباب ماند