چه شد در آسمان ها این که دزدیدند ماهم را
به نامردی چنین دادند مزد اشتباهم را
زدند آن گونه گاو آهن به دشت باورم آن روز
که من گم کرده ام در سر زمین خویش راهم را
تکان خوردم تکانی آنچنانی در مدار خویش
و با ریگ بیابان کرده ام قاتی نگاهم را
پس از ویرانه ی آه تو دودم سر بر آورده
هزاران گردباد آرزو پیچانده آهم را
مدارا می کنم با خود که دستم بسته می باشد
وگرنه می زنم بر شیشه ام سنگ سیاهم را
ز شهر کاشمر زیبا رخی ما را پریشان کرد
وگرنه من بلد بودم مسیر زادگاهم را
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
اله یار خادمیان 04 مهر 1394 06:18
درود بر شما زیباست اما این دو بیت را شاه بیت است
مدارا می کنم با خود که دستم بسته می باشی
وگرنه می زدم بر شیشه ام سنگ سیاهم را
زشهر کاشمر زیبا رخی من را پریشان کرد
وگر نه من بلد بودم مسیر زادگاهم را
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 04 مهر 1394 08:09
درود برحس لطیف وشیوایی قلمتان ماناونویسا مانید
نگار حسن زاده 04 مهر 1394 13:52
طارق خراسانی 04 مهر 1394 18:54
زدند آن گونه گاو آهن به دشت باورم آن روز
که من گم کرده ام در سر زمین خویش راهم را
با سلام و درود
خویش را چقدر زیبا آورده اید و وقتی صحبت از گاو آهن می شود خیش تداعی می شود ...
الحق زیبا ست و می توان یک اثر فاخر خواندش
در پناه خدا شاد زی
دادا بیلوردی 05 مهر 1394 21:26
درود بر جناب نادری
کمال حسینیان 05 مهر 1394 22:32
سلام و درود و خیر مقدم جناب نادری عزیز
خواندم و لذت بردم از باغ سرایش تان
پاینده باشید