در اینجا من و خلـــوت و اشک و آه
در اینجا من و شمع و شب، شعر و ماه
در اینجــا بــدون تو ای آشنــا!
نه سبزم، نه آبی، همیشه سیـــاه
همیشـــه به یادت تپیده دلم
نبودی به یادم ولی هیچــگاه
تو در سینهات عشق را کُشتهای
و برگردنت خـــون این بیگناه
مرا گر تو آزرده میخواستـــی
بیا این دل چاکچاکم گـــواه
از این خسته هر چیـــز و هر کار را
به جز ترک عشقت، که خواهی بخواه
تو را من قسم میدهم، گوش کن
که این عشق ما را مگردان تباه
بیا و ببین با وجـــــود چــهها
هنوزت ولی هست چشمم به راه
بیا و تماشا کن این خستــــــه را
به همراهی شمع و شب، شعر و ماه
«حسیــن شادمهــــر »
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
علیرضا خسروی 25 آبان 1394 20:55
مسعود احمدی 25 آبان 1394 23:44
بیا و تماشا کن این خستــــــه را
به همراهی شمع و شب، شعر و ماه
درود بر شما جناب شادمهر
طلعت خیاط پیشه 27 آبان 1394 21:09
درود بر این قلم ِشورانگیز
اله یار خادمیان 30 آبان 1394 06:25
سلام ودر د بر شما نوشیدم از زلال اندیشه ی شما همیشه مهربان و شاد مهر باشی
گل وجودت بی خزان
محمد جوکار 30 آبان 1394 15:13
درودتان باد جناب شادمهر عزیز
از چشمه ی زلال احساس تان نوشیدم
مهرتان افزون