دیر کردی...
باورکن ای شیرین من،تغییرکردی
برقِ نگاهم را تو بد تفسیرکردی
بین من و تو کوهِ بی مهری بناشد
فرهاد را درپای این غم پیرکردی
هر لحظه من مشتاقِ دیدار توبودم
من منتظر بودم ولیکن دیرکردی
چون آب بودی درکفم درهجرسوزان
لب تشنه ات بودم ولی تبخیر کردی
با شایعاتِ رفتنت جان ودلم را
از زندگی و زنده بودن، سیرکردی
درخواب دیدم خواب من رادیده بودی
این خواب راکابوسِ خود تعبیر کردی
من باتوقصرِ آرزوها راکشیدم
اما تو بی من خانه راتصویرکردی
حالامن واین پرتگاه ودل به راهت
وقتم تمام است و تو اما دیرکردی
جوادصارمی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 6
مسعود احمدی 27 مهر 1394 23:57
من باتوقصرِ آرزوها راکشیدم
اما تو بی من خانه راتصویرکردی
حالامن واین پرتگاه ودل به راهت
وقتم تمام است و تو اما دیرکردی
درود بر شما جناب صارمی . خوشحالم که از شما خواندم. زنده باد
شاهد رحمانی 28 مهر 1394 00:32
سلام بزرگوار
خیلی عالی بود لذت بردم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 29 مهر 1394 21:26
درودنویسا
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 29 مهر 1394 21:27
درود زیبا بودنویسامانید
مهدی صادقی مود 30 مهر 1394 21:21
برقرار باشی دوست عزیز
کرم عرب عامری 07 آبان 1394 02:48
یک ترانه ی رسمی
آفرین زیبا بود