سر به روی سینه ام بگذار و دیگر غم مخور
دل به این دیوانه ات بسپارو دیگر غم مخور
هر چه بوده رفته و کابوس ها خاکستر است
دست از این تکرار غم بردار و دیگر غم مخور
جسم و جانت را به دریای وجودم غرق کن
بوسه هایم را فقط بشمار و دیگر غم مخور
دورِ خود دیوارِ تنهایی کشیدی بی سبب
یک نفس ویران کن این دیوار و دیگر غم مخور
تکیه کن بر شانه ام، محکومِ بودن با منی
حکم من این است: -» دل بسپار و دیگر غم مخور
دستهایم می شود یک جای امن و مطمئن
پیش من آسوده باش این بار و دیگر غم مخور
از هجوم خاطراتی که به خونت تشنه اند
این چنین خود را مده آزار و دیگر غم مخور
جوادصارمی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 11
مهدی صادقی مود 10 آبان 1394 17:17
درود برشما دوست عزیز
بسیار زیبا
اله یار خادمیان 10 آبان 1394 19:40
درود و سلام سراینده و به روز باشی احسنت
علیرضا خسروی 10 آبان 1394 21:50
درود
دادا بیلوردی 10 آبان 1394 22:01
سر به روی سینه ام بگذار و دیگر غم مخور
.
مرحبا بر احساس داغ دوست عزیزم جناب صارمی
مسعود احمدی 10 آبان 1394 22:13
تکیه کن بر شانه ام، محکومِ بودن با منی
حکم من این است: -» دل بسپار و دیگر غم مخور
دروووووووود
بهناز علیزاده 11 آبان 1394 13:56
درود بر شما جناب صارمی گرانقدر بسیار زیباست
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 11 آبان 1394 15:10
زهرا حسین زاده 12 آبان 1394 00:43
منوچهر منوچهری(بیدل) 12 آبان 1394 10:51
عالی عالی عالی ممنونم من که لذت بردم
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 12 آبان 1394 12:00
سر به روی سینه ام بگذار و دیگر غم مخور
دل به این دیوانه ات بسپارو دیگر غم مخور
هر چه بوده رفته و کابوس ها خاکستر است
دست از این تکرار غم بردار و دیگر غم مخور
جسم و جانت را به دریای وجودم غرق کن
بوسه هایم را فقط بشمار و دیگر غم مخور
دورِ خود دیوارِ تنهایی کشیدی بی سبب
یک نفس ویران کن این دیوار و دیگر غم مخور
تکیه کن بر شانه ام، محکومِ بودن با منی
حکم من این است: -» دل بسپار و دیگر غم مخور
دستهایم می شود یک جای امن و مطمئن
پیش من آسوده باش این بار و دیگر غم مخور
از هجوم خاطراتی که به خونت تشنه اند
این چنین خود را مده آزار و دیگر غم مخور
درودهااااااااااااااااااا براحساس بی بدیلتان بسیار لذت بردم ازشعرزیبا وفاخرتان
رقص موزون قلمتان سرمد
مجتبی جلالتی 21 فروردین 1399 02:57
درود فراوان بر شما
زیبا سروده اید