منع-م نکن از خواب " تو " ، تا خواب حرامم نشود
پیدا نکن راه فرار، آتش، گلستان نمی شود
میسوزمت در برزخی که هیچگاه بهشت نمی شود
بر شانه هایم بوسه زن، این مار، دوشم نمی شود
با مردم این شهر نکن درد و دلت در اتوبوس
این مردمان بی عشق، جاسوس عشقت میشوند
اسم مرا غلط بزن در لیست مخاطبان خود
چون از من و نامم بگی، دنیا خرابت میکنند
مخفی بشو از همگان، مخفی بدار یاد مرا
چون از من و تو بشنوند، سوژه ی اخبار می کنند
با چشم خود، سخن بگو با من و این قلب خراب
تا به زبانم آوری؛ در جا پشیمانت می کنند
پایان بده به یادم و از همه یادم توبه کن
اما به وقت عاشقی، باز هم مرادت میشوم...
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 6
کمال حسینیان 30 آبان 1394 23:02
درود جناب حاتمیان عزیز
شاعرانگی تان مدام
پاینده باشید
کرم عرب عامری 01 آذر 1394 01:11
مسعود احمدی 01 آذر 1394 16:34
تا به زبانم آوری؛ در جا پشیمانت می کنند
علیرضا خسروی 01 آذر 1394 23:27
زهرا نادری بالسین شریف آبادی 02 آذر 1394 08:51
درودبراحساس نابتان زیبا میسرایید
منوچهر منوچهری(بیدل) 02 آذر 1394 16:39
بسیار زیبا لذت میبرم از اشعار شما