3 Stars

مشقی بودم در هر گلوله یاد

ارسال شده در تاریخ : 09 آذر 1394 | شماره ثبت : H941918

از سرخی گونه هات در چله زمستان

تا بی قراری هر شبم برای برگشتن

همه میسوزند یا که سوزاندمش

با کشیدن ماشه ای که باید میچکاندمش

.

.

.

دارد به خون خود غرق میشوم در عمق تنهایی؛

در دامم و غم دارم و اما تو آزادی...

آزادی که با من گم شوی در عمق شب زیستن؛

یا با یکی دیگر بخوابی در تختی رویایی...

گاهی کنار شوهرت یادی بکن از من؛

از روزگاری که مرا کم کرده است از من...

دارد تکانش میدهم این غول آدمخوار؛

دارم صدایی میدهد این اسلحه هر دم...

تنهایم و تنهاییم هر روز با "من" بود؛

از روزگار من کمی "دوست دارم" کم بود...

بگذار تا رها شوم از دام تنهایی؛

تنهای تنهایم و تنها "تو" میدانی...

با هر نفس شلیک بود همنفسم هر دم؛

دارم به خون خود غرق میشود این آدمک باز هم...

میترسیدم و باز هم شلیک با من بود؛

از آدمای روزگار همسر من "غم" بود...

با آتشی که بس نشد با پرچمی بیرنگ؛

تا آن نفس یک همنفس "شلیک" با من بود...

دارم سیاهی میرود چشمانم هر دم؛

شلیک با شلیک با در خواب فرو رفتن...

هر چند که مشقی بودم در هر گلوله یاد؛

اما با هر شلیک می بردم مهر تو را از یاد...

آخر خلاصه میشدم با خواب بی همخواب؛

دنیا هنوز میگذرد و من همچنان تنهام...

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 237 نفر 377 بار خواندند
کمال حسینیان (09 /09/ 1394)   | نسرین قلندری (09 /09/ 1394)   | علی حاتمیان (09 /09/ 1394)   | علیرضا خسروی (10 /09/ 1394)   | کرم عرب عامری (10 /09/ 1394)   | منوچهر منوچهری(بیدل) (10 /09/ 1394)   | مهدی صادقی مود (10 /09/ 1394)   | مسعود احمدی (10 /09/ 1394)   |

رای برای این شعر
کمال حسینیان (09 /09/ 1394)  علی حاتمیان (09 /09/ 1394)  علیرضا خسروی (10 /09/ 1394)  کرم عرب عامری (10 /09/ 1394)  مسعود احمدی (10 /09/ 1394)  
تعداد آرا :5


نظر 7

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا