3 Stars

پشت نقاب یک شعر گم می شدم...

ارسال شده در تاریخ : 09 بهمن 1394 | شماره ثبت : H942480

میترسیدم از هرزگی هات

پشت نقاب یک شعر گم می شدم

به چشمان درنده ات فکر می کردم

و با معصومیت بچه گانه ام کتاب می خواندم

چقدر از خنده هایت هرس می خوردم؟

چقدر بی خوابی هایم را گردن چخوف انداختم؟

کنار کبریت سوئدی بیهوش میشدم

ولی باز هم خواب تو را می دیدم

هر روز خبری تازه پخش میشد

در تمام فکر کپک زده ام

که میخوابیدی کنار دیگری

بدون شرمندگی از عشق بچه گانه من...

خط میکشیدم روی نامت

در تمام دفتر خاطرات

و به فراموشی تبعید میشد

همه ی تمامیتت در یاد

ولی برمیگشتمت هر شب

کنار بازنویسی تو

که یادت نشان میداد بودی

و یادم نمی رفت بودنت را...

زمانه زمانه ی مرور بود

مرور هر ثانیه یادت در من

کنار طلوع تاریکی ها

در این قلب ویران شده من...

زمان گذشت و یاد گرفتم

که دنیا چندان ارزشی نداشت

زمان گذشت و به من آموخت

راه و رسم فراموشی را...

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 171 نفر 275 بار خواندند
حمیدرضا عبدلی (10 /11/ 1394)   | علی حاتمیان (10 /11/ 1394)   | محمد جوکار (11 /11/ 1394)   | اله یار خادمیان (11 /11/ 1394)   | علیرضا خسروی (13 /11/ 1394)   |

رای برای این شعر
علی حاتمیان (10 /11/ 1394)  علیرضا خسروی (13 /11/ 1394)  
تعداد آرا :2


نظر 4

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا