تنها با چشمانت نمی شود دنیا ساخت
وقتی دنیایم غرق است در تاریکی
تاریک تاریکم در تنهایی
تنهای تنهایم و تنها تو می دانی
با برق چشمانت دمی آرام می گیرم
باز هم ولو می شوم روی این فرش های ماشینی...
این بار تو را در قعر این احساس، خاک باید
در بار دوم هم تو را در قعر تنهایی...
آرام می گریم تو را باز هم نمی آیی
در جمع اغیاری و از حالم نمی دانی...
آخر تمامت میکنم یک روز، باور کن
باور کنی یا نکنی: یک روز تو تنهایی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
علیرضا خسروی 21 بهمن 1394 17:56
احسنت...
درود بر شما
طلعت خیاط پیشه 21 بهمن 1394 20:05
درود بر شما