دیوار هست
من هستم
و پنجره ای که دیگر نیست...
.
سال ها میگذرند
زیر چشمانم گودی عمیق تر
سنگین بود تاوان زندگی
همین زنده بودن مرا بس
روزها از پس روزها؛
صدای تو کجاست که دیگر نیست...؟
ترانه هایم یاغی شدند
دریدند وزن و قافیه ای که دیگر نیست
شبها تو را می دیدم؛
از پس خوابی که دیگر نیست
و من همچنان به تو می نگرم
در میان قاب عکسی که دیگر نیست...
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
علیرضا خسروی 30 اردیبهشت 1395 10:53
درودها
حمیدرضا عبدلی 02 خرداد 1395 10:03
با سلام بسیار عالی