قهوه ی ترک چشمهایش
تا که فهمید ،باز هم کرده است ،این دل بی زبان هوایش را
آمد و روی تخم چشمانم_عاشقانه _گذاشت پایش را
خانه ام ، خانه اش که شد ،باز هم پشت میز شام نشست
و دوباره به من تعارف کرد قهوه ی ترک چشمهایش را
***
«این همه وقت را کجا بودی ؟»چشمهایش نشست،آبم کرد
و دلم از سکوت سرخش خواند خط به خط ،شرح ماجرایش را
***
هر دو محلول هم شدیم ، و بعد سطر پرواز اتفاق افتاد
آنچنان ناگهان که شعر من باز گم کرد، دست و پایش را
آرش آذرپیک
از مجموعه ی لیلا زانا
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
مسعود احمدی 01 بهمن 1394 17:21
درود بر شما
حسن کریمی 01 بهمن 1394 17:55
درود بر شما زیبا سرودیدجناب اذر پیک
علیرضا خسروی 06 بهمن 1394 09:18
احسنت...