به دنیا آمدیم
تا در آغازین روز میلادمان
به سر شک دیدگان
چشمه عطوفت مادر
پر آب شود
و لبخندمان
درخت امید
به به باغ آرزوهای نا فرجام پدر
شکوفا کند
تمام رویای کودکی
در پینه دستهای پدر
در خم قامت مادر
گم شد
وما بیهوده
دلخوش به جستجو
در پستوی قصه های مادر بزرگ بودیم
بود
به جستجوی بی پایانمان
نمیدانم های بی درنگ مادر
پاسخ
و خسته از این جستجو
هر گاه
مادر
به لالایی غفلت
که تنها میراث اجدادشان بود
خوابمان می کرد
آنگاه
که گذر از قبرستان دور افتاده ای
خاطره رنج پدر
تفقد اشکبار مادر را
زنده می کرد
معتقد شدیم
به پایان وهم انگیز جستجو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 6
نسرین قلندری 05 دی 1394 23:26
بی نهایت درود
موسی ظهوری آرام 08 دی 1394 05:32
درود بانوی گرامی ممنون از حضور گرمتان
علیرضا خسروی 06 دی 1394 01:09
احسنت...
درود بر شما
موسی ظهوری آرام 08 دی 1394 05:33
درود گرانمایه دوست سپاسگزار حضور سبزتان هستم
مسعود احمدی 06 دی 1394 16:03
درود بر شما جناب ظهوری عزیز
موسی ظهوری آرام 08 دی 1394 05:33
درود استاد عزیزم بسیار لطف فرمودی