شهوت پدر آتش برانگیخت
عاطفه ماذر آب شد
از هم آغوشی آب وآتش
ما زاده شدیم
زایشی مقارن گریه های بی امان
آبستن حوادثی داغ
از جنس نیاز
به رنگ عاطفه
به مستوری یک راز
زندگی می شود آغاز
ودر حلقه عادت وتکرار
در تفرج یک روز گرم تابستان
در آن زمان
که نشسته در کنار رود
به نظاره درخت آمرود
در اندیشه فرو می رود
در اندیشه زردی یاس آلود خزان
درتفکرسوز سرمای زمستان
در انتظار شکفتن سبز بهار
از بیم وامید
بود ونبود
سرشار
ولختی درنگ
درآستانه این تکرار
به کوتاهی لحظه ای
که نفس فرو می رود
وباز نمی گردد
در حسرت وهم آلود تولدی دیگر
درتمنای آرامشی مطلق
همزمان
با تولد آدمهایی
به وسعت جهان
غم انگیز می یابد
پایان
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
علیرضا خسروی 11 دی 1394 20:26
زیباست
درود بر شما
نسرین قلندری 11 دی 1394 21:40
بی نهایت درود شاعر گرانقدر
حسن کریمی 11 دی 1394 23:16
درود برشما زیبا سرودید
مسعود احمدی 12 دی 1394 12:11
دروووووووود
علی معصومی 21 فروردین 1399 20:44
درود و عرض ادب
◇◇◇♡◇◇◇
زیبا سروده اید
آفرین بر شما
☆☆☆☆☆