افتاده ام از چشم تو بر دامن تب ها
هرچند گرفتار تو هستم همه شب ها
ایران من ای زخم تنت مشق دلیران
الماس من ای خورده تنت نیش محک ها
خرسند شهیدانی که رفتندوندیدند
آغوش وطن گشته طربگاه عرب ها
دشنام برآن کز من و تو ساخت مترسک
تا بی حرکت بشنویم آواز ملخ ها
انگار که در ملک پدر سهم نداریم
چاپیدن مان عمری با دوز وکلک ها
گلواژه عزادار و قلم تیزی خودزن
از نقدچهل ساله تهی ماند ورق ها
چینی که خدا هم بخورد خام و نپخته
کی رحم کند سلسله ی مانده عقب ها
ببگانه پرستی نتوانی بتراشی
در مسلک ودرشیوه ی آن چشم قضب ها
با میهن خود قهر شده مردم بیحال
قانع شده بر جوی لجن مثل وزغ ها
هرآنچه که باگوش شنیدیم و ؛ ندیدیم
تبدیل به مصداق یقین شد همه شک ها
پیرنظر(سلیم) ۹/۱/۱۴۰۰
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 10 فروردین 1400 20:45
سلام ودرود
کاویان هایل مقدم 11 فروردین 1400 01:37
محمد مولوی 14 اردیبهشت 1400 01:11
ادریس علیزاده 15 آبان 1400 12:03
درود قافیه و قالب این سروده برام مبهمه