درمن ...؟
درمن صدای خوش آهنگ زندگی مرده
اعضای تن همه از نامیدی افسرده
میلی نمانده برای نفس کشیدنها
اندوه بی همه چیز اشتیاق دل برده
چون موریانه شبیخون زده مفاصل را
بی وقفه جامه دران مغزاستخوان خورده
مانند گل که بهارش خزان شود ؟ یعنی
در من تمام شکوه جوانه پژمره
دربطن آدم از آغاز ناامیدی نیست
بیچارگی ست معجون تلخ دم کرده
آزادگی به فنارفت از زبان افتاد
ازلحظه ای که حقیقت خرافه پرورده
دنیا به باورمن کشتگاه تبعیض است
خواری دمار بدی از بشر در آورده .؟
پیرنظر (سلیم)
تابستان _ ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 امرداد 1401 21:33
.مانا باشید و شاعر