هیاهوی درون ..؟
یکی را می شناسم سالیانی ست
گرفتار هیاهوی درون است
شده بیگانه با رفتار موزون
خشن ؛ دل مرده ؛ مانند بتون است
مثال سینهٔ دریای هامون
که دایم در دلش آتش فزون است
به صحرا درپی لیلای واهی
سفیرسربنکدار جنون است
به صد حیله خدا را می زند دور
ملول از ساغر سحروفسون است
غریبه با الفبای عدالت
نمک پروردهٔ ملموس دون است
هر انکس از. حقیقت دم برارد
بنامش قرعه در تالاب خون است
مثال درس شیر ین دبستان
که خواندیم اوسر اوستادفنوناست
مرامش با مروت آشنا نیست
فقیر رتبهٔ هر آزمون است
اگرچه فاتح میدان زور است
ولی چون بید دائم واژگون است
(سلیمان) لحظه هارا پاس دارید
گهی ایام تلخ و بد شگون است
یکی درد آشنا را می شناسیم
که عرش آسمان نیلگون است
قاسم پیرنظر(سلیم)
۱۴۰۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 30 مهر 1402 11:25
درود بر شما
سیاوش دریابار 30 مهر 1402 12:19
کدخدا
می خواست خدایی کند
اما نشد
بعد مرگ پادشاه
در شهر شاهی کند
اما نشد
با سلام و درود فراوان
شعر شما را خواندم
زیبا و دلنشین بود
برایتان قلبا آرزوی توفیق دارم
قلم سبزتان همیشه نویسا
روح تان جاودان و پر فتوح
موفق باشید
سروش اسکندری 30 مهر 1402 19:21
جناب پیرنظر بسیار زیبا سرودید