بسمه العزیز
درخت بیداد
باز امشب چو نمودم ز تو و عشقت یاد
شد بلند از همه اجزاء وجودم فریاد
گرچه هیچم نشد از عشق تو حاصل بنگر
غم عشق تو همه عمر مرا داده به باد
این چه بازی عجیبی است که کردی با من
به شکنجه به اسیری که در این دام افتاد
پوچ و بی ارج نماید چو به چشمانت عشق
دوستی با تو برد ره به سقوط آزاد
پر ز خلواره احساس توهم بودی
هر دمی نفس تو را وسوسه تلقین می داد
این چنین بود که دل کند زعشقت مهدی
ندمد غنچه عشقی ز درخت بیداد
تو بمان سبز در این بازی بی انجامت
غرق زیبایی بی حاصل خود چون شمشاد
#مهدی_رستگاری
چهاردهم شهریور سال یکهزار و چهارصد خورشیدی
پنجم سپتامبر سال ۲۰۲۱ میلادی
(سروده در شب بداهه سرایی کلاسیک گروه ادبی «عاشقانه های شاعران» و تکمیل آتی آن)
دفتر شعر روزگاران
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 15 شهریور 1400 11:11