بسمه اللطیف
دریای یادت
در تفقد عزیزانم
دریای یادت موج ها بر ساحل جان زد
دامن کشان بر جان و بر دل مهر جانان زد
بی تاب شد دل در هوای وصل تو هیهات
چندان که شوقش موج در آفاق چشمان زد
طوفان عشقت باز برپا خاست در آفاق
آشوب جوشید و به جان بی شکیبان زد
دل کشتی سرگشته دریای یادت شد
جان غوطه بی امید در غرقاب هجران زد
ناگه نگاه تو ز جایی دور و نامعلوم
برحجم ظلمت دشنه خونریز مژگان زد
مهتاب رویت آسمان ذهن را پر کرد
عطر وجودت موج در دلهای یاران زد
دریا گلستان شد چون ذکر نام زیبایت
مهر امان خویش بر جان پریشان زد
از شادی و امید در چشمان بی نورم برگشت نور مهر و از عشق تو باران زد
مهدی بگو شکری و از آن غم سبک برخیز
که مژده وصلش در امیدواران زد
#مهدی_رستگاری
بیست و دوم شهریور سال یکهزار و سیصد و نود و سه خورشیدی
دفتر شعر روزگاران
۴۷۷
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 فروردین 1401 13:53
مهدی رستگاری 19 فروردین 1401 01:13
سلام و درود و سپاس