بسمه اللطیف
حدیث ناز
چشم بیمار تو گر در صفت ناز آید
جان مدهوش مرا قوت جان باز آید
گر مرا عشق تو در قلزم خون اندازد
من نه آنم که ز عشق تو به خود باز آید
حالی ای سرو روان در چمن ما بخرام
تا که بلبل ز خرام تو به آواز آید
همچو گل آتش حرمان به دل و جان گیرد
آن که آگه شود و محرم این راز آید
گر ترا هست سری با من مسکین چه عجب
لطف محمود به دلداری ایاز آید
روی زیبای تو را هر که ببیند نظری
در خرابات مغان رند و نظرباز آید
دوش بسیار سخن رفت و تو غایب بودی
کز خیال تو زبان نادره پرداز آید
#مهدی_رستگاری
دی ماه سال یکهزار و سیصد و هفتاد و نه خورشیدی
دفتر شعر روزگاران
۴۷۵
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 فروردین 1401 13:51
درود بر شما
مهدی رستگاری 19 فروردین 1401 01:14
سلام و درود و سپاس