بسمه اللطیف
حکایت چشم
امروز شد آغاز صبحم با ندایت
چشمم گشوده شد به چشم دلربایت
دیدم طلوع مهر را آرام آرام
از قعر آفاق نگاه آشنایت
بی حاجت حرف و سخن می گفت چشمم
حرف دل پرآرزویم را برایت
گفتم منم آن عاشق آشفته حالت
در قصه شیرین عشق دلگشایت
با بوسه ای بنواز جان خسته ام را
تا من کنم در دم دل و جان را فدایت
گفتی که مهدی صبح شد آغاز روز است
رو در پی روزی و بس کن این حکایت
باز آ که شب هنگام در خلوت نمایم
در حق تو با صد کرشمه این عنایت
#مهدی_رستگاری
سوم اردیبهشت سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
بیست و سوم آوریل ۲۰۲۳ میلادی
دفتر شعر روزگاران
۸۳۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 05 اردیبهشت 1402 16:11
درود بر شما