بسمه العزیز
فرار مغزها
دریغا ارزش فکر مرا بیگانه میفهمد
جواهرساز حاذق قدر این دردانه می فهمد
مرا از خانه می رانند خام اندیشگان آیا
کسی معنای این اوضاع مایوسانه می فهمد
گریزان از گمان خام اینانم کجا فهمی
پریشانی گیسوی مرا در شانه می فهمد
کلافه خیره و مبهوت قاب پنجره ماندم
نگاهم را در و دیوار این کاشانه می فهمد
برون از خانه اوضاع حقیقی خیابان را
فقیر رانده سرگشته بی خانه می فهمد
خمار آشنایی می کشم من در وطن مهدی
نیاز من به مستی را فقط پیمانه می فهمد
چو حس غربت و افسوس در من می کند غوغا
فقط حال مرا فرزانه دیوانه می فهمد
#مهدی_رستگاری
دوم آبان سال یکهزار و چهارصد و دو خورشیدی
بیست وچهارم نوامبر ۲۰۲۳ میلادی
غزل سرایی گروه ادبی 《چکامه》
دفتر شعر روزگاران
۹۶۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 04 آبان 1402 12:50
لطیف و دلنشین
مهدی رستگاری 04 آبان 1402 21:09
درود و سپاس و ارادت