اشک در پشت نقاب سرد، پنهان می شود
هر چه دل نالد ، برای دیده تاوان می شود
تا که رفتی از بَرَم ، ایـن داغ را بر دل زدی
سرزمینِ سردِ روح من ، زمستان می شود
قصّه ی دلـدادگی ام ، گــر بیایـد بـر زبان
راوی این عشقِ رسوا نیز گریـان می شود
عشق یاری کن که رویایـم حقیقی تـر شود
خانه ی قلبم از این آشوب ویـران می شود
شعرها باید سرود از شور و حال این وصال
شاعـری از بطن رؤیـاها نمایــان می شـود
قلب را بگشـا کـه مهمـانی پریشـان آمــده
خستگی های درونم ، با تو درمان می شود
چشم خون و حال زار و جـانِ مستِ عاشقـم
عاقبت روزی به شوقت، بوسه باران می شود
* لیلی اله یاری *
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
محمد جوکار 16 خرداد 1395 02:02
درودت باد مهربانو اله یاری عزیز
خرسندم از خوانش غزل وزین و زیبایتان
قلمتان نویسا و مانا
لیلی اله یاری 22 خرداد 1395 11:33
درود جناب جوکار گرامی ؛ سپاس که به صفحه و سروده های من سر میزنید بزرگوار ، شما همیشه لطف دارید . یک دنیا سپاس .
علیرضا خسروی 16 خرداد 1395 09:16
درودها بانوی گرامی
لیلی اله یاری 22 خرداد 1395 11:31
درودها ، سپاسگزارم از حضور و همراهی شما بزرگوار ، لطف دارید .
طارق خراسانی 16 خرداد 1395 16:51
قلب را بگشـا کـه مهمـانی پریشـان آمــده
خستگی های درونم ، با تو درمان می شود
چشم خون و حال زار و جـانِ مستِ عاشقـم
عاقبت روزی به شوقت، بوسه باران می شود
سلام ودرود
براستی زیباست
در پناه خدا......................................................................................................
لیلی اله یاری 22 خرداد 1395 11:30
درودها ، بسیار خرسندم از حضور و همراهی شما بزرگوار ، سپاس بیکران