از آستین غیب...،تو دیدی چگونه دست
بیرون در آمد و بُت و بُت واره ها شکست؟
ما می روید و ...پند به آینده می دهیم
آری، به بُتگر و ... بُت بان و بُت پرست
از کوچه های تنگ جنایت اگر روید
بی شک کـه ضربه های خدایی هماره هست
نازم به آنکه بنده ی زور و زری نشد
مردانه بند های تعلق ز پا گسست
فرزانه یار من، که بود پیرِ می فروش
آخر به جامِ باده ی جان، بی خبر نشست
گفتم حدیثِ عشق بخوانم، به خنده گفت
طارق بنوش باده که خوانم به گوش مست!
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
علیرضا خسروی 07 فروردین 1395 23:16
بسیار زیباست
درود بر شما استاد گرامی
سال نو بر شما مبارک باد
حسن کریمی 09 فروردین 1395 21:57
زبیا سرودید جناب خراسانی درود بر شما