شاعر مگر به چرخه ی گردون خطر کند
شعری ز جان بگوید و شامی سحر کند
آنجا مرو که شعر تو در کارِ دشمن است
بر دیو و دد فرشته شنیدی گذر کند؟
گر عاشقی، دلا، بشنو گفته ی مرا
عاشق ز هر چه غیرِ خدا شد حذر کند
گیرم ز پرنیان بشود جامه ای به بَر
دست اجل به یک نظر از تن به در کند
دل را به تاب زلف تو پیوند می زنم
تا آن، به باب میلِ تو زیر و زبر کند
من خود به دست خویش دو دیده در آورم
باری اگر به سفره ی غیری نظر کند
دل تنگِ بوسه های تو هستم عزیز جان
کردم دعا دوباره !!، الهی اثر کند
طارق مُقام عشقِ تو تنها فرشته داشت
گر دامنت ز دیده خدا پُر گهر کند
25 اردیبهشت 1392 طارق خراسانی
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 13 بهمن 1395 00:23
درودی پر آفرین نثار قلم نغز و اندیشه ی نابتان
لذت بردم از رقص قلمتان و مستی ِ گلواژه های ِ احساس تان
خوشحالم که سعادت خواندن این غزل ناب نصیبم شد
در پناه خدای خالق شعر و شعور
علیرضا خسروی 13 بهمن 1395 21:40
درودها استاد ارجمند