امشب بلند گفتم اذان،بی اذن او در این جهان
فقر می دهد خود را تکان،،فقر را به آتش می کشم
خواهم من آن تیر وسنان، از قله ی آتش نشان
راحت شود درماندگان،فقر را به آتش می کشم
تیغ را کشیدم از نیام،بر ریشه های بد نشان
تا جان بگیرد نوجوان،فقر را به آتش می کشم
رحمی نکرد بر ناتوان ،هم دست بُوَد باناکسان
آواره کرد پیر و جوان ،فقر را به آتش می کشم
داد و امان و اَلاَمان،پیچیده بود در آسمان
فریاد آن بی خانمان ،فقر را به آتش می کشم
هر جا که پیدا کامران،طوفان بود بر بی کسان
بر هم زَند آن آشیان،فقر را به آتش می کشم
آبی نمی یابم روان،حالی ندارد تشنگان
سیراب بود نامردمان، فقر را به آتش می کشم
در جستجویم هر زمان در نقطه ی سردار و خان
بشنو تو از این مرزبان ،فقر را به آتش می کشم
ناظم بنال هر دم بخوان .بر پیرو صاحب زمان
دلگیر مباش داری توان،فقر را به آتش می کشم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 اسفند 1399 06:29
درود بر شما