رازی به دل دارم ای دل بخوان خدا را
دارم به سر شوقی دیدار آشنا را
در خلوت دل ما رازی نهفته باشد
در محفل بزرگان حرفی رسد گدا را
ما را به سر نباشد جز عشق حق پرستی
خواهم که باز بینم دیدار پارسا را
در نیمه شب گدایش دل میزند به دریا
راه وصال با یار بر دل دهد صفا را
بر درگه نیازش افتاده ام بیهوش
بی خواب را کجا بود در خواب خوش مدارا
ساقی بده جامی ما تشنه گان عشقیم
بر دل صفای آمد از جام خوش گوارا
خوابی نبود به چشمم راحت نمینشینم
یا رب عطا کن بر دل این راز خوش نما را
یاد تو را میخوانم در نیمه شب نخوابم
در صبح دم بیاید بوی وصال مارا
بر درگه نیازش افتاده ام امید است
ناظم بخوان هر شب تا صبح دم ثنا را
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
اله یار خادمیان 26 خرداد 1395 04:51
سلا م و درود بر شما موفق و موید و منصور باشی
حسین خیراندیش 27 خرداد 1395 21:46
درود و سپاس فراوان از حضور گرمتان
علیرضا خسروی 26 خرداد 1395 09:15
حسین خیراندیش 27 خرداد 1395 21:48
سپاس برادر گرامی
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان) 27 خرداد 1395 22:49
درود استاد خیر اندیش
سلامت و پایدار باشید