بهارم وقت خواب نوگلم نیست
دگر لبخند تو در منزلم نیست
چرا پژمرده شد گل توی گلدان
گل سوسن کنار محفلم نیست
من از لبخند تو دلشاد بودم
دگر شمعی میان مجلسم نیست
تو در خواب ابد آرام و خاموش
فغان از من بود چون همدلم نیست
تمام آرزویم رفت در خاک
دگر شانه به زلف و کاکلم نیست
نگاه تو امیدم بود به فردا
کجا رفت آن امیدم واصلم نیست
کنار تخت تو هشت ماه نشستم
شفا خواستم خدا گفت شاملم نیست
ز فقدان تو شد ناظم پریشان
دلم دریای غم شد ساحلم نیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:41
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.