غزلخوانان کوچک شهر من
در وازدگى به سکوت تن مى دهند،،،
قلبهاى شکسته دیگر در عشق آباد هم ،
به بند کشیده نمى شود....
بازى با کلمات استادان حاذق نمى طلبد
در گمراهى افکار، حافظه داوطللبانه یارى مى کند
معصومیت وامدار اولین نگاه شده،
دلهاى ساده اینروزها تنها معجزه مى کنند...
و از یادها رفتن را هر روز به تجربه نشسته اند ......
این روزها بغض را هم دیگر،
جزء اعضاء بدن مى شمرندو فراموشى،
درس اجباریست که هر کس میبایست آن را بگذراند
********
تصاحب در بى لذتى به تداوم ،
طعم لذت در بى ماندگارى ،
تفریح در ازدحام بى چون و چرا ،
طمع در هجو رذیلانه برابرى ،
و احساس هم که بى حوصله هواى تحولى عظیم را
در سر مى پروراند ،،،،.....
پذیرش " ناشکیب تمام لغت نامه ها را به عجز رسانده!!!!
انسانیت تعالى گم شده را به پوچى تعبیر مى کند
********
اینروزها شجره نامه اى نیست که اصالت را تضمین کند
بر هیچ سنگ نوشته اى عقیده ى حک نمى شود
ارواح خسته در بى حوصله گى به خواب تن میدهند
زمین در بى گناهى شماره ى معکوس مى شمرد
زمان به پایان خود نزدیک میشود
و آن زمان هیچکس نخواهد بود تا این فرو پاشى عظیم را
حتى به عصر یخبندان براى کسى تشبیه کند
******
پرستش مددی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
طارق خراسانی 27 اردیبهشت 1395 19:43
پرستش مددی 27 اردیبهشت 1395 19:45
سپاسگزارم