اعتمادم قیمت گرانى داشت !!!
بیچاره صداقتم
شنیدم که "در مکاره بازار" ؛
دلقکان به بازى و ریشخند گرفته اند .....!
این روزها لذت گناه ،
راه را بر ثواب مى بندد،،،
زمانه را حرصى غریب ، گرفته است ...
چندیست !
احساسى در وجودم قد علم کرده ،
اندیشه ام را
بازجویى مى کند !
گویا جرمش توطئه یست بر علیه ...
دلم میسوزد برایش
اما حقیقت دارد ...!!!
ولى نمیداند هیچ کس
تمام زندگى من
اندیشه هاى ساده ام بود ....!!!!!!!!
...........
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 9
منیره السادات حمیدی نژاد 01 خرداد 1395 08:53
زیبا بود بانو
موفق باشید
پرستش مددی 01 خرداد 1395 08:59
عرض ادب...سپاسگزارم بانو
محمد جوکار 02 خرداد 1395 00:40
بیچاره .....
صداقت را می گویم
در خاطرات بجا مانده از
روزهای بارانی
درست مثل شاخه های خشکیده ی
درختی در انتظار تبر
به گریه نشسته بود
و شانه های لرزانش
فرو ریختن برگ های احساس را
در حوالی دلتنگی
پاییزی ترین اشکهای تنهایی
لحظه شماری می کرد
راستی
وزن پایمردی صداقت چند من است ؟؟؟
بداهه
========
سلام مهربانو مددی عزیز
خرسندم که هستید و میخوانمتان
پرستش مددی 02 خرداد 1395 20:41
عرض ادب و احترام استاد. ..سپاسگزار همراهی بسیار زیبایتان هستم. .درود بر شما ..بسیار زیبا بود ..قلمتان جاودان باد ..می آموزم از شما
حمیدرضا عبدلی 02 خرداد 1395 09:57
با سلام بانو بسیار عالی
پرستش مددی 02 خرداد 1395 20:42
سلام و عرض احترام ..سپاسگزارم
حسن جعفری 02 خرداد 1395 12:29
پرستش مددی 02 خرداد 1395 20:43
سپاسگزارم
علیرضا خسروی 04 خرداد 1395 00:42
درودها
احسنت...