اسب را به دهکده ببر
............... مرا به خانه ام
اما یادت نرود
آخرین گل سرخ دشت را تعارف کن
به آنکه عاشقانه اش دوست می داری
که دیگر تداعی نمی کند
.................. زندگی را
بالای همان تپه سار از یاد رفته کودکی
آآآآآه ببین
مجذوب نان و بیگانگی
.............. انسان و جهان است
................... این خورشید محض...
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 6
محمد جوکار 24 خرداد 1395 01:12
آخرین گل سرخ
ریشه در خاطراتم داشت
و بوی دستهای تو را می داد
کجایی سهراب که می گفتی :
" کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم "
و من امشب ...
از رد نگاه گل سرخ
به تو خواهم رسید ...... (بداهه)
=============
درودت باد مهربانو مددی عزیز
و آفرین ها بر احساس سرشار و دلنشینت
پرستش مددی 24 خرداد 1395 12:19
درود استاد گرامیم ...
حس ناب جاری بر قلمتان را پرستش میکنم
بسیار زیبا بود و دلنشین
سپاس که همراهیم می کنید با مهر
می آموزم از شما
علیرضا خسروی 24 خرداد 1395 02:15
درودها بانوی گرامی
پرستش مددی 24 خرداد 1395 12:21
سپاسگزارم جناب خسروی بزرگوار
حسن جعفری 25 خرداد 1395 01:12
پرستش مددی 25 خرداد 1395 13:44
سپاسگزارم