گل سرخی میان لاله زاری
ز عطـرش بلبلان در بیقراری
نسیمِ باد با او مهربان بود
برایِ بلبلان یک همزبان بود
بود زیبا نمایش های هستی
گل و گلواژه و این گل پرستی
نوایِ بلبلان پیچیده در باغ
و صدها یاسمن روییده در باغ
تمامِ بلبلان پر شور و مست اند
خراب آلوده و باده پرست اند
یکی بلبل پُر از اندوه و خسته
پَرش از جورِ این مَردم شکسته
به گل گفتا که من با روسیاهی
ندارم بهر خود ، یک سرپناهی
پَرم بشکسته ، پروازی ندارم
در اینجا من ، هم آوازی ندارم
تماِمِ بلبلان سرمست و شادند
مرا در بینِ خود راهم ندادند
بگفتا گل، اگر بال ات شکسته
منم تنهاترین ، تنهایِ خسته
بمان پیشم بخوان شعر و ترانه
که هیچ از غم نماند یک نشانه
و بلبل خواند با بانگ حزینی
که امروز ای گلِ زیبا چنینی
بگفتا گل ، قسم بر حرمت یار
که هستم تا ابد با عشق و دلدار
قسم خورد و ولی چند روز دیگر
فراموشش شد آن سوگند آخر
دوباره بلبل در خود شکسته
درِ شادی برویش گشته بسته
دلش در آرزوهایِ رهائی
سرابی شد در اندوه و جدائی
چنان افسرده ، سر بر زیرِ پر بُرد
نمُرد ، اما ز مُردن او بَتَر مُرد
چنین است گر نداری بالِ پرواز
نباشد در کنارت محرم راز
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
محمد جوکار 08 تیر 1395 00:09
درود و آفرینت باد مهربانو مددی عزیز
قلمت نویسا و مهرت مانا
حمیدرضا عبدلی 08 تیر 1395 06:50
طارق خراسانی 08 تیر 1395 12:03
چنین است گر نداری بالِ پرواز
نباشد در کنارت محرم راز
سلام خانم مددی گرامی
شاعر چیره دست
شعر روایی سرودن سخت است و شما خوب از پس این مهم بر آمده اید .
ذهن پویای شما مرا به سرایش های جاودانه ی دیگرتان امیدوار کرد.
روان سرایی شما مرا حیرت زده کرده است.
بسیاری از عزیزان به دنبال ترکیبات نو هستند و غافل از روان سرایی و همین می شود که شعر های روان در ذهن مردم
می مانند و شاعر و شعرش جاودانه می شوند.
برای این کار زیبا به شما نازنین وادی شعر و ادب تبریک عرض می کنم
در پناه خدا شاد زی بانو
محمد مولوی 16 تیر 1399 18:19
آرزوی پرواز
گل سرخی میان لاله زاری
ز عطـرش بلبلان در بیقراری
نسیمِ باد با او مهربان بود
برایِ بلبلان یک همزبان بود
بود زیبا نمایش های هستی
گل و گلواژه و این گل پرستی
نوایِ بلبلان پیچیده در باغ
و صدها یاسمن روییده در باغ
تمامِ بلبلان پر شور و مست اند
خراب آلوده و باده پرست اند
یکی بلبل پُر از اندوه و خسته
پَرش از جورِ این مَردم شکسته
به گل گفتا که من با روسیاهی
ندارم بهر خود ، یک سرپناهی
پَرم بشکسته ، پروازی ندارم
در اینجا من ، هم آوازی ندارم
تماِمِ بلبلان سرمست و شادند
مرا در بینِ خود راهم ندادند
بگفتا گل، اگر بال ات شکسته
منم تنهاترین ، تنهایِ خسته
بمان پیشم بخوان شعر و ترانه
که هیچ از غم نماند یک نشانه
و بلبل خواند با بانگ حزینی
که امروز ای گلِ زیبا چنینی
بگفتا گل ، قسم بر حرمت یار
که هستم تا ابد با عشق و دلدار
قسم خورد و ولی چند روز دیگر
فراموشش شد آن سوگند آخر
دوباره بلبل در خود شکسته
درِ شادی برویش گشته بسته
دلش در آرزوهایِ رهائی
سرابی شد در اندوه و جدائی
چنان افسرده ، سر بر زیرِ پر بُرد
نمُرد ، اما ز مُردن او بَتَر مُرد
چنین است گر نداری بالِ پرواز
نباشد در کنارت محرم راز
___________
از آغاز دوباره می خوانم