بهانه کن غزلم را بهانه میخواهم
برای بغض غریبانه شانه می خواهم
بخند خنده ی تو از تبار شب بوهاست
من از نگاه تو گاهی ترانه می خواهم
شبیه موج پریشان به ساحلت زده ام
ببخش حضرت ساحل کرانه می خواهم
شکوه عشق تو همرنگ بی قراری هاست
من از لبت غزلی عاشقانه می خواهم
بخوان برای دل بیقرار من غزلی
که از ترنم باران جوانه می خواهم
دلم به شوق نگاهت چقدر آرام است
برای شعله کشیدن زبانه می خواهم
" پرستش " لب تو بوسه گاه عرفان است
به شوق کعبه عشقت نشانه می خواهم
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۵.۲۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
محمد جوکار 25 شهریور 1395 23:14
درودها مهربانو مددی عزیز
باز هم غزلی زیبا از قلم نغزتان خواندم
رقص قلمت پایدار
پرستش مددی 26 شهریور 1395 00:28
درود استاد بزرگوارم ...سپاسگزار مهر و لطف همیشگیتان هستم ...می آموزم از شما
اله یار خادمیان 31 شهریور 1395 10:54
سلام درود و هزاران درود نثار ذوق سر شار و قلم توانمند شما پاینده باشی