دستان تو آبادی عشق است ، آغوش تو ململ ترین رویاست
با هر قدم باغی که می سازی ، زیباترین آئینه ی دنیاست
در سرزمین چشم هایت ماه وقت طلوع روبنده می بندد
انگار در پیش تو دریا هم چون تکه ای از آبی زیباست
در هر غزل می پیچد آوازت بیت الغزل در چشمهای تو
احساس قمری های بی سامان لبریز از لب خوانی گل هاست
عطر تنت از دور می رقصد لای نفسهای سبکبالم
شاعر ترین موجود احساسم وقتی نگاهت مثل من تنهاست
دارم تو را در شعر می رقصم البرز قدت می سراید اوج
نازک تر از گل های احساسی موج تنت آرامش دریاست
حالا " پرستش " می کنم هر شب چشمان مست و فتنه انگیزت
دستم بگیر ای ناجی باران وقتی که لبخندت تو را آراست
پرستش مددی
۱۳۹۵.۱۰.۲۸
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
علیرضا خسروی 13 بهمن 1395 21:44
محمد مولوی 19 تیر 1399 23:26