از چشمهایت طعم باران را نفهمیدم
وقتی که دریا را به سطح عشق بخشیدم
پرواز را از قله های آرزو تا عشق
آغاز کردم آسمان را در غزل دیدم
از خوشه خوشه گندم سبز نگاه تو
یک خرمن احساس چشمان تو را چیدم
خورشید را از خنده هایت سر برآوردم
در سرزمین باورت لبخند پاشیدم
در اصفهان شوق آغوش تو حس کردم
زاینده رودی را که با آئینه خندیدم
دل را به دریایت زدم با بیت بیت دل
فرش غزل را زیر پایت گسترانیدم
در صحن احساست " پرستش " می کنم دل را
حالا که در زردشت چشمانت غزل دیدم
پرستش مددی
۱۳۹۶.۰۱.۰۵
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5