شب به کوی تنهایی ازدحام روییده
بر درخت بیداری بغض خام روییده
می زنم به تاریکی با هوای چشمانت
عطر بودنت امشب بر مشام روییده
همچو آبشاری از صخره های پی در پی
بر قلمرو کاغذ ، ها کلام روییده
می نویسد از فردا مرد خسته ی امشب
یا که شاید از دیروز انتقام روییده
زهر ناخوشی ها را جرعه جرعه نوشیده
اندکی مدارا چون سر به سام روییده
یاد روزهای دور آن لطافت مبهم
خوشه های احساست ناتمام روییده
آه رفتنت طی شد با امید برگشتن
شوق هر خداحافظ در سلام روییده
گرچه نیستی با من ، چون زلال آیینه ؛
تیغ سردیت اکنون در نیام روییده ؛
جان من بیا گاهی عشق صحنه سازی کن
تا که بنگری شعرم نقره فام روییده
عاشقانه می گویم آن که دوستت دارم
شعله های خاموش از این پیام روییده
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5