ماه می تابید بر اندام شب
گام می زد آسمان را با طرب
/
نور نمناکش به عالم چیره بود
چشم غمناکم به سو یش خیره بود
/
درسکوت دلپذیر او بود و من
دور از همدیگر اما هم سخن
/
او به سیر راه بوده راه خویش
من به فکر ماه بودم ماه خویش
/
ماه من بود از دو چشمم مستتر
او زماهم بود هر دم باخبر
/
شاه بود انگاراو درجای خود
من به دورم خدعه در ماوای خود
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 21 فروردین 1401 13:57
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمد مولوی 24 فروردین 1401 00:32
درود برشما
علی آقا اخوان ملایری 27 فروردین 1401 00:19
درودها بر شما استاد و شاعر ارجمند
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان ماندگار