ذکر مصیبت عاشورا
.
رفتند عاشقان همه ساقی نمانده بود
در بوستان سروی با قی نمانده بود
آن گلشن فسرده ی طوفان خصم بود
آن سر و ها فکنده ی دیوان خشم بود
ویرانه گشته میکده مستی به پای نیست
بر باد رفته مز رعه سر وی به جای نیست
از جان گذشته منزل جا نان رسیده اند
جام الست از خم یز دان چشیده اند.......
.
خورشید آسمانی در خون می خزید
خور شید جاو دانی در خون می طپید
سلطان عشق عمرش پایان رسیده بود
سلطان نور رازی اینسان ندیده بود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
فاطمه اکرمی 15 مهر 1398 04:12
درودها استاد
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 21:27
. . درودها
. استاد عالی بود
.