شکر این لحظه مرا شعر فرات آمده بود
از لب تشنه لبان خط به حیات آمده بود
دفتر شعر من از عشق که خونین شده بود
دلهره از لب حقی به نجات آمده بود
کفتر عشق مرا زنده به آهی در بند
خواب این لحظه مرا سوی صراط آمده بود
عادل آن عشق که در صفحه زده شعر بلند
ماه را آنکه بر او غم ز نبات آمده بود
دوستی ،شعر می و میکده پیمان شده بود
که لب تشنه لبی سوی فرات آمده بود
بحر ماهی که نبوده است به غیر از صدفی
دفتر بارقه گو خود ز دوات آمده بود
حُسن معنی بزند جمله ی شعری به شکوه
گفتمانی که از آن قصه قضات آمده بود
بخت و میثاق اگر شعر بلندی زده بود
دفتر شائبه گو ،گل به ثبات آمده بود
سیده مریم جعفری
محرم الحرام
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5