گفتم به یار نیکو از شور و شوق و مستی
من بنده ی تو هستم تا آن زمان که هستی
با آن نگاه زیبا با لحن ریز و آرام
گفتا حرام باشد آیین بت پرستی
گفتم ز مهر ورزی ما را عنایتی کن
گفتا چرا نخواهی از باغبان هستی
گفتم که روح من را چون خود بزرگ گردان
گفتا که روح من نیز رفته به سوی پستی
گفتم برای وصلت دیگر چه راه جویم
گفتا هر آنچه ره بود با خواستن تو بستی
گفتا اگر که هستیم از مهر کردگار است
بر من رسی زمانی کز بند جهل جستی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 2
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 31 خرداد 1396 00:03
درود بر شما
محمد خسروی فرد 31 خرداد 1396 12:13
درود بر استاد انصاری گران قدر
بی نهایت سپسگزارم
محمد خسروی فرد 31 خرداد 1396 12:16
درود بر استاد انصاری گران قدر...بی نهایت سپاسگزارم