نمیرسیم به هم ما دو تا کبوتر چاهی
نمیشود که پرید از قفس،ز عمق سیاهی
نمیشود که سبکبال چون شکوفه ی عاشق
پری گشود در این آسمان لا یتناهی
نمیشود که به دامان تو سری بگزارم
و غنچه غنچه به لبهات بوسه ، گاه به گاهی
دو یا کریم ،دو قمری، دو مرغ عشق من و تو
شکسته شاه پر هردو با چه جرم و گناهی
اثر نکرد به دستان سرد این قفس آخر
نه جرعه جرعه دعای سحر،نه سوزش آهی
امان نمیدهد این اشک،امان نمیدهد م باز
تو را ببینمت از پشت میله گاه به گاهی
تو را ببینمت از دور،تورا ببینمت ای ماه
تورا که ماه تر ز ماه تر ،ز هرچه که ماهی
و قار قار کلاغ سیاه بام چنین گفت
که مرگ آخر این قصه است خواه نخواهی
فاطمه دشتی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 18 آذر 1400 09:29
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
سیاوش آزاد 18 آذر 1400 13:07
سلام زنده باشید
khodadad adineh 19 آذر 1400 07:13
امیر وحدتی 19 آذر 1400 11:44
درود مهر بانوی ادیب. زیبا سروده اید. سپاس.
استقبال از غزل زیبایتان:????????????
دو یا کریم، دو قمری، دو مرغ عشق من و تو
"اسیر پنجه و چنگال یک عقاب سیاهی"
"ز تنگنای قفس این نفس به تنگ آمد"
"مگر دمی شود از سوی غیب نیم نگاهی"
????????????????
سیاوش دریابار 01 مهر 1402 07:05
سلام
درود بیکران
امروز برای شما روز زیبایی است
من هم به نوبه خود زادروتان را تبریک عرض مینمایم
عمرتان حاودان
شعرتان را خواندم
بسیار خوب بود
مانا قلم سبزتان
مهرتان جاودان